آلفرد ادلر
آلفرد آدلر در ۷ فوریه ۱۸۷۰ در پنزینگ در حومه شهر وین در کشور اتریش به دنیا آمد . پدر او یک تاجر یهودی متوسط الحال غلات بود و مادرش نیز یک زن خانه دار بود . در جامعه آنها یهودیان کمی زندگی می کردند . به همین دلیل او هرگز یک هویت فرهنگی قوی پیدا نکرد . و اگر چه او در کودکی به پرستشگاه یهودیان می رفت اما در بزرگسالی خود را یک مسیحی میدانست . البته وی در نوشته هایش یهود ستیز نبود ولی بعدا بیشتر با وینی ها همانند سازی کرد و در بزرگسالی به آیین پروتستان گروید .
آدلر دومین پسر و سومین فرزند از شش فرزند خانواده خود بود و همین پر جمعیت بودن باعث شد که در نظریاتش اثر مستقیمی بگذارد .
آدلر در دوران کودکی به امراض شدیدی مبتلا بود و طعم وقایع دردناکی را چشید . نرمی استخوان و کمبود ویتامین D احتمالا روی خود پنداره اش تاثیر گذاشته بود . وی دچار اسپاسم حنجره نیز می شد .در نتیجه مشکل تنفسی داشت و هنگام گریه احساس خفگی می کرد . در ۵ سالگی ذات الریه گرفت و تا حد مرگ پیش رفت و همچنین او در سن ۳ سالگی شاهد مرگ برادر کوچکترش نیز بود .
همچنین در دو حادثه متفاوت در بیرون از خانه تا حد کشته شدن پیش رفت . هرچند که صحت این اطلاعات صد در صد نیست اما نشان می دهد که در دوران کودکی احساس حقارت خصوصا حقارت فیزیکی می کرد و قد کوتاهی داشت .
اگر چه که در کودکی محبوب بود اما دوران کودکی خود را دوران شادی نمی داند .او خاطرات خوشی از مادرش دارد اما به او زیاد نزدیک نبود و بیشتر با پدرش شناسایی می شود . آدلر با اینکه مجبور شده بود که درس ریاضیات را تکرار کند با تشویق های پدرش توانست این درس خود را قوی کند و در کل دانش آموز خوبی باشد . با اینکه او توانست که توانایی های خود را بهبود ببخشد ولی همیشه عاشق موسیقی بود و اپراهای دوران جوانیش را هرگز فراموش نکرد .
او در عین حال که تحت الشعاع برادر بزرگتر خود قرار داشت اما ساعتهای زیادی را صرف رقابت با او می کرد .
با وجود اینکه او دانش آموز متوسطی بود اما توانست در سال ۱۸۹۵ از دانشگاه وین درجه دکترای پزشکی بگیرد . او در دانشگاه به یک گروه از دانشجویان مارکسیست ملحق شد . در میان آنان با دختر روسی ثروتمندی به نام رایسا اپستاین برخورد کرد که بعدها با او در سال ۱۸۹۷ ازدواج نمود . رایسا مجذوب سوسیالیزم بود و آلفرد نیز در نشستهای سوسیالیزم با وی آشنا شد .
آدلر در سال ۱۸۹۸ با عنوان متخصص چشم ، طبابت خود را شروع کرد و بعدا پزشک عمومی شد .
وقتی آدلر به عنوان یک پزشک عمومی کار خود را شروع کرد چون که مطب او نزدیک پارک تفریحی-ورزشی بود ، لذا بیشتر بیمارانش را بازیگران و هنرمندان و بند بازان تشکیل می دادند .
از طریق برخورد با این بیماران بود که آدلر دریافت که آنها قدرت و توانایی خود را به عنوان یک واکنشی در برابر ضعفها و یا حوادث دوران کودکی خود به دست آورده اند .
چون آدلر معتقد بود که علاوه بر آگاهی از شرایط جسمانی بیمارانش باید از وضعیت روانی و اجتماعی آنان آگاه باشد ، چند سال بعد روانپزشک شد .
تماس اولیه او با فروید به نظر می رسد که حاصل دفاع او از نظریات فروید در مطبوعات می باشد . در زمانیکه فروید اثر مشهور خود « تعبیر خواب » را منتشر کرد و آدلر بدون اینکه او را بشناسد از او دفاع کرد و در سال ۱۹۰۲ زیگموند فروید از آدلر دعوت کرد تا به جمع روانکاوانه آنها ملحق شود .آدلر یکی از ۴ عضو این گروه بود و تا سال ۱۹۱۱ همچنان به عضویت خود در انجمن روانکاوان وین ادامه داد .
او در سال ۱۹۰۵ به نگارش مقاله های روانکاوانه برای مجلات پزشکی و تعلیم وتربیت پرداخت و با انتشار کتاب مطالعاتی در باب حقارت عضوی و جبران فیزیکی آن در سال ۱۹۰۷ ، نقش مهم خود را در روانکاوی آن زمان محرز کرد . ولی دیدگاههای آدلر آن قدر از نظریه های روانکاوی دور شدند که به تدریج اهمیت ذهنی بودن ادراک و نقش های مهم عوامل اجتماعی را بر سایق های زیست شناختی مطرح کردند .
آدلر در سال ۱۹۱۱ رئیس انجمن روانکاوان وین بود ، ولی همراه با ۹ نفر از ۲۳ عضو انجمن روانکاوان وین ، آن انجمن را ترک کرد . آدلر هیچگاه شاگرد فروید نبود بلکه وی همکار فروید بود و پیش از اینکه به او ملحق شود در مسیر حرفه ای خود جا افتاده بود. وی انجمن تحقیقات آزاد روانکاوان را تاسیس کرد ویک سال بعد نامش را به انجمن روانشناسی فردی تغییر داد . آدلر در سال
۱۹۱۴ همراه با کارل فورتمولر انتشار Journal for Individual Psychology
را شروع کرد .
آدلر مردی بود که واقعا جلوتر از زمان خود حرکت می کرد . او نخستین کسی بود که علنا با مراجعان خود به صورت گروه درمانی و خانواده درمانی در برابر تعداد زیادی از حضار و معلمان و والدین و … کار می کرد . او پس از آنکه در جنگ جهانی اول به عنوان یک پزشک افسر خدمت کرد ، چند کلینیک راهنمایی کودک در مدارس دولتی وین دایر کرد .
دراوایل دهه ۱۹۲۰ آدلر پیش بینی کرد که هنوز دو نسل دیگر مانده است تا زنان بتوانند در جامعه به برابری واقعی با مردان برسند .
در سال ۱۹۲۶ نخستین سخنرانی خود را در ایالت متحده انجام داد . وی در سال ۱۹۲۷ در سمپوزیوم ویتنبورگ در کالج ویتنبورگ واقع در اسپرینگفیلد اوهایو شرکت کرد . سپس وقت بیشتری را به سخنرانی در آمریکا پرداخت .
وی در سال ۱۹۳۲ در دانشگاه لانگ آیلند کرسی استادی روانشناسی طبی را گرفت و همکاریش را با این موسسه ادامه داد .
آدلر در امریکا نیز به طبابت خصوصی پرداخت و به سخنرانیهای بین المللی خود ادامه داد . آدلر که در سال ۱۹۳۵ شاهد رواج نازیسم در اروپا بود به همراه همسرش به نیویورک رفت . او در سال۱۹۳۷ در حالی که در یک سفر دانشگاهی در اروپا بسر می برد در اثر یک حمله قلبی در آبردین اسکاتلند جان سپرد . دو فرزندش به نام های کورت و الکساندرا که رواندرمانگر بودند کارهایش را ادامه دادند .
کمک های معنوی آدلر به روانشناسی :
۱- عقده حقارت و احساس برتری جویی
۲- کیفیت محیط خانواده ، سبک زندگی و ترتیب تولد
۳- مفهوم علاقه اجتماعی
۴- تعرض مردانه
۵- رد مفهوم دو بعدی خود آگاه و ناخود آگاه
۶- من خلاقه