رشد اخلاقی به هوش اخلاقی نیاز دارد
هوش اخلاقی انسان صرف نظر از بهره هوشی و بخش وراثتی آن، بخشهای دیگری نیز دارد و برای موفقیت، لزوماً فقط داشتن توانایی ذهنی و بهره هوشی، بهتنهایی کافی نیست. در واقع میتوان گفت هوش، توانایی فرد در قضاوت، ادراک و استدلال است و نتیجه تأثیر دائمی و متقابل فرد با محیط است. اگر این رابطه متقابل بهصورت متعادل انجام گیرد موجب توانایی سازگاری فرد با محیط میشود.
هوش در انسانها یکسان نیست و تفاوتهای فردی در این زمینه وجود دارد و باتوجه به اینکه انسان موجودی اجتماعی است، برای سازگاری در یک جامعه به پرورش «هوش اخلاقی» نیاز دارد. این نوع هوش با بهره هوشی ذاتی متفاوت است و چنانچه فردی در حد آموزشپذیر و تربیتپذیر باشد، بهسادگی میتوان آن را در فرد ایجاد کرد.
یکی از ابعاد رشد که از کودکی تا بزرگسالی شکل میگیرد، رشد اخلاقی است و این رشد به هوش اخلاقی نیاز دارد. هوش اخلاقی توانایی تشخیص و تمیز درست از نادرست است. به بیان دیگر، کسی دارای هوش اخلاقی تعریف میشود که از باورهای اخلاقی راسخ و قوی و توانایی عملکردن به آنها برخوردار باشد، بهگونهای که فرد به شیوهای صحیح و محترمانه رفتار کند.
رشد هوش اخلاقی در نتیجه تعامل عواملی مثل نظرات و دیدگاههای والدین؛ روشهای انضباطی، انتخابها و اختیارات کودک شکل میگیرد. کودکان از تجارب اولیه خود برای تشخیص امور درست از نادرست بهره میگیرند و طی فرآیند رشد از طریق والدین و مراقبان آنها، نیازهایشان برآورده میشود. از کودکی میآموزند که مقررات و اصول اخلاقی چیست و غالباً اصول اخلاقی کودکان مستقیماً تحت تأثیر نگرش مراقبان اصلی آنهاست.
برای رشد هوش اخلاقی لازم است تا سبک فرزندپروری و همچنین اصول اخلاقی در والدین بهشکل متعادل وجود داشته باشد و امور صحیح و غلط بهدرستی و متناسب با هنجارهای انسانی، به کودک آموزش داده شود.
همچنین باید توجه داشت که مقررات و محدودیت بیش از حد به عزت نفس کودک صدمه میزند و سلامت روان او را تحتالشعاع قرار میدهد و ممکن است اثر عکس داشته باشد و منجر به سرکشی بیش از حد یا افسردگی و رفتارهای بیمارگون و اضطرابی در کودک شود. در نتیجه در مورد رشد مقررات و اصول اخلاقی لازم است تا متناسب با سن کودک به او آموزش داد و از شیوههای رفتاردرمانی و الگوهای تقویت بهره گرفت.