آورام نوام چامسکی
آورام نوام چامسکی در ۷ دسامبر ۱۹۲۸ در شهر فیلادلفیا مرکز ایالت پنسیلوانیا، در خانواده ای یهودی، روس تبار و مهاجر چشم به جهان گشود. پدرش دکتر ویلیام چامسکی در ۱۹۱۳ از زادگاهش روسیه به امریکا مهاجرت کرد و در بالتیمور مریلند اقامت گزید و در دانشگاه جان هاپکینز مشغول تدریس شد.
او پس از ازدواج با الزی سیمونوفسکی (مادر چامسکی ) به فیلادلفیا نقل مکان کرد و در انجا هر دو مشغول تدریس درمدرسه ای مذهبی شدند. اورام نوام چامسکی فرزند اولشان بود. نوام و برادر کوچکش دیوید درخانه ای که پر بود از بحث های پرشور روشنفکری بزرگ شدند. پدر و مادر او هر دو معلم زبان عبری در مدارس آمریکا بودند و بعدها پدر وی، دکتر ویلیام زوو چامسکی، سالهای دراز ریاست قدیمی ترین دانشکده تربیت معلم در آمریکا را عهده دار شد.
چامسکی از دو سالگی تا دوازده سالگی در مدرسه ویژه ای به نام بنیاد تربیتی دیویت، تحت تعلیم و سرپرستی جان دیوی قرار داشت. جان دیوی از پیروان کارل ویلهم ون هامبولت فیلسوف و بنیان گذار شیوه جدید تعلیم و تربیت بود. به گفته ی چامسکی در این دوره ی تحصیلات ابتدایی اهمیت فوق العاده ای برای رشد و شکل گیری خلاقیت فردی است. نوام از همان عنفوان کودکی علاقه ی وافری به کتاب داشت و اثار کلاسیک ادبیات جهان مثل اثار دیکنز ٬داستایوفسکی ٬ تولستوی و دیگران را با ولع می خواند.
چامسکی تحت تاثیر خانواده و معلمان خود در سن ده سالگی در هنگام سقوط بارسلون به دست فاشیست های فرانکیست در روزنامه مدرسه مقاله ای شدید اللحن به چاپ می رساند. در سال ۱۹۴۵ در سن ۱۶ سالگی، چامسکی تحصیلات عالی را در دانشگاه پنسیلوانیا آغاز می کند.او خوابگاه نگرفت و برای اینکه خرج تحصیلاتش را دربیاورد شبها و اخر هفته ها زبان عبری تدریس می کرد. وی در طول همین دوره حتی به زبان عربی نیز تسلط می یابد.
چامسکی در چهار چوبه خشک و غیر قابل انعطاف محیط دانشگاه از تحصیلات بیزار می شود تا جایی که می گوید:” تصمیم به ترک تحصیل داشتم، شاید در کیبوتز های فلسطین در تلاشهایی که تعاونی های عرب-اسراییلی در چهارچوب ای سوسیالیستی از خود نشان می دادند مشغول به کار می شدم”. وی پس از آشنایی با کارول دوریس شاتز همسر آینده اش و زلیگ هاریس پروفسور بلند پایه که هر دو تاثیر زیادی بر زندگی او گذاشتند، طرح کار در تعاونی های کارگری کیبوتز را کنار گذاشت و دوباره به دانشگاه بازگشت.
پروفسور هاریس که خود از خانواده ای روس تبار و مهاجر بود در سال ۱۹۳۱ در دانشگاه پنسیلوانیا اولین بخش زبان شناسی در ایالات متحده را عملا پایه گذاری کرده بود. کتاب معروف او “شیوه های زبان شناسی ساختاری” که در ۱۹۵۱ به چاپ رسید بر چامسکی تاثیر بسیار گذاشت. چامسکی زبان شناسی را به عنوان زمینه تحصیلات عالیه خود برگزید و تاثیر این معلم را به بهترین وجه در اولین کتاب عمده خود “ساختار منطقی نظریه زبان شناسی” به نمایش گذاشت.
هاریس و برخوردهای زنده و سازنده او در مقابل مباحث خشک دانشگاهی در واقع همان احساس سالهای اولیه تحصیل در مدرسه دیویت را در چامسکی زنده کرد و شاید تنها دلیل بر ادامه تحصیل او شد. او در سال ۱۹۵۵ تز دکتری خود را در رشته ی زبانشناسی به دانشگاه پنسیلوانیا ارائه داد. پاییز همان سال به تدریس در دانشگاه ام ای تی مشغول شد. پس از گذشت ۵۳ سال وی هنوز در ام ای تی با سمت یونیورسیتی پروفسور مشغول به کار است.
نظریه معروف چامسکی دستور زایشی است که در دهه ۶۰ میلادی انقلابی در زبانشناسی معاصر ایجاد کرد. وی همچنین کتابهای متعددی درباره ذهن و زبان و مغز و زبان نوشته است. در واقع چامسکی در بررسی های خود نشان داد که با بررسی نظام زبانی افراد می توان نتایج روانشناختی به دست آورد.
قرنها پیش افلاطون اشاره کرد که چگونه ممکن است کودکی که حتی نمی تواند بند کفش خود را ببندد بتواند صرف و نحو پیچیده زبان مادری را از همان اوان کودکی فرا بگیرد، در حالی که کودکان در مرحله رشد “پیشازبانی” قرار دارند. و نیز محقق شده است که در لایه های مغزی کودکان یک دایره لغت غنی از زبان مادری نهفته است. و از این جاست که کودک قادر است با دستکاری و استفاده از همان گنجینه غنی لغات جملات پیچیده ای را بسازد. زبان مادری مهارتی مثل یادگیری رانندگی، آشپزی یا گلدوزی نیست و یا مهارتی همچون یادگیری ریاضیات هم نیست. در سنین کودکی نمی توان این مهارتها را به کودکان یاد داد.
زبان مادری
منظور از زبان مادری اولین زبانی است که کودک در محیط قبل از تولد و بعد از چشم گشودن به جهان با آن زبان دنیای دنیای اطراف خود را تجربه می کند. زبانی که زبان اکثریت اطرافیان کودک است. فراگیری زبان مادری یا زبان اصلی و به سخن برخی زبان شناسان اجتماعی”زبان اول” برای کودکان از اهمیت حیاتی در زندگی، رشد روانی و سلامت روحی برخوردار است. چرا که زبان مادری یا زبان اصلی سرمایه ایست که کودک هنگام تولد با خود اجزا آن زبان را به همراه دارد.
هنوز امروز نیز در میان مردم این باور شیوع دارد که کودکان زبان مادری خود را از طریق تقلید والدین، مادران شیری و یا از طریق همنوعانشان و به نوعی زبان را با مشابه سازی یاد می گیرند. این اندیشه تا سال ،۱۹۵۷ حتی در میان دانشمندان زبان شناس نیز رایج و دایر بود و برخی از رفتار شناسان بر آن بودند که کودکان از طریق ارتباطات رفتاری زبان مادری خود را یاد می گیرند. اما همه این نظریه ها ، فرضیه ها و اندیشه های عوامانه و رایج در سال ۱۹۵۷ یک دفعه با نظرات یک زبان شناس جوان و نسبتا گمنام تغییر کرد. این جوان نابغه کسی جز نوام چامسکی نبود که نظریه ریشه دار و قوی خود را بیان و عیان نمود و اعلام کرد که زبان مادری همچون گنجینه ای در وجود نوزاد هنگام تولد نهفته است. نوزادی که همراه خود زندگی را آورده ، سرمایه ای به نام زبان مادری در درون او جا خوش کرده است. سرمایه ای که بالقوه است، ذاتی است ، اولیه است و نیز مقدم بر تولد او. و این زبان با پیچیدگیهای خود در ساختار مغزی کودک در حال جوشش است.
زبان مادری یا زبان اول بستری است آماده که کودک بر آن بستر می خرامد و با آن نیازهای خود را هنگام رشد برطرف میکند.هر گونه خلل در این دارائی زبان مادری، کودک را از مسیر رشد طبیعی باز می دارد.
فراگیری زبان مادری توسط کودک همان مسیر و فرایند را طی نمی کند که بعدها جوان میل به یادگیری زبان دوم یا زبان بیگانه را می کند. مفهوم هویت و پیوند آن با زبان مادری از همین نکته آغاز می گردد که کودک در بستر زبان مادری تمام صداها، گریه ها و اشارات خود را سازمان میدهد؛ زبانی که درونی است.
وقتی که چامسکی بالاخره در سال ۱۹۶۴ کتاب معروف خود موسوم به” جنبه های تئوری نحو” را منتشر کرد نظریاتش از آن زمان به طور عام و گسترده مقبولیت علمی محافل آکادمیک را به همراه داشته و حقانیت آنها پذیرفته شده است. بنا بر این چامسکی آغازگر دوره جدیدی در عرصه زبان شناسی و زبان مادری از دهه شست قرن گذشته بوده است.
زبان مادری را کودک نه از بیرون بلکه از درون خود استخراج می کند و فرا می گیرد، سپس ساختارهای نحوی و ئستوری آنرا گسترش داده و به طور ژنریک واژه سازی می کند. بنا بر این هر گونه محدودیت در پروسه یادگیری زبان مادری پروسه رشد و نمو کودک را مختل می کند و ضربات سهمگین به قوه ادراک و روان او وارد می سازد. به این صورت که کودک باید بتواند به طور طبیعی با زبان مادری و زبان اول خویش رشد کند و به مرور ساختارهای زبان مادری خود را عمیقتر کند و بعد مهارتهای دستوری و نحوی را هنگام یادگیری سایر زبانها به آنها برگردان نماید. کودک تا ۵ سالگی با زبان مادری خود درگیر و سرگرم تثبیت ساختارهای دستوری آن و تماس با محیط و افزایش دایره لغات و درونی کردن زبان است . مرحله بعدی است که کودک با تسلط به این ساختار و کسب هویت زبان مادری به یادگیری زبانهای بیگانه می پردازد.
مراحل یادگیری زبان مادری بغایت مهم هستند، جرا که هر گونه ممانعت یا محدودیت بیرونی و تحمیلی در خانه یا جامعه میتواند روند رشد کودک و تکامل شخصیت و اتگا به نفس او را مختل و مخدوش نماید. این مراحل به این صورتند که یکی پس از دیگری در زندگی کودک فرا می رسد:
– مرحله ما قبل زمانی
– دوره گریه کردن
– مرحله بغبغو کردن همانند پرندگان
– دوره ورور کردن و نامفهوم صدا در آوردن
– مرحله ابراز ترمهای دو کلمه ای
– مرحله صحبت تلگرافی
– مراحل اولیه رشد زبانی
– مرحله بلوغ زبان مادری
باید تاکید گردد که این مراحل یادگیری مختص زبان مادری یا زبان اول کودکان است.
دوره اولیه فرگیری “زبان مادری” به دوره ای معروف است که به نام “مرحله سکوت” نام گذاری شده، ( دوره نسبتا طولانی که کودک نوزاد اصلاً کلمه ای بالفعل ندارد بلگه فقط گریه می کند)، این گریه نوعی ابراز وجود است، در دو مرحله بعدی صداهای مشخص و جداگانه که مرتبط با آغاز یادگیری زبان است شروع می گردد.کودک در آن مرحله اولین کلماتش را در قالب صداها بیان میکند. مکالمه با “تک کلمه” به دوره “هولوفراستیک” معروف است. از این دوره دایره لغت کودک آغاز به فزونی می گیرد و تا ۲۸ ماهگی کودک زبان مادری خود را در این مرحله فرا می گیرد و به مرحله ای می رسد که “براون و فریزر” در سال ۱۹۶۳ برای اولین بار از ترم”صحبت تلگرافی” یاد می کنند.در این دوره کودک قواعد دستوری را نمی داند و فقط با ادای یک کلمه محوری همراه با یک یا دوکلمه کمکی منظور خود را بیان میکند.برای مثال”ماما رفتن فروشگاه”.
به هر حال مرحله صحبت تلگرافی هنوز در اولین مراحل پیشرفت صدائی و فنوتیک است.کودکان برای تسلط به زبان مادری و رسیدن به سلاست در زیر و بم صداها و بخش کردن کلمات چند هجائی از مراحل متعددی عبور می کنند که شامل ساده کردن کلمات چند بخشی، جایگزینی یا حذف یا ساده کردن کلمات صدادار یا چند بخشی. این پروسه به آن معناست که کودک برای تسهیل صحبت به زبان مادری برخی از حروف بیصدا را حذف می کند. برای مثال برای گفتن کلمه “نگهدار” ” گهدار” می گوید .یا به جای خانه “آنه” یا به جای stop فقط top می گوید.یا در روند یادگیری زبام مادری ترجیح می دهد بخشی از کلمه یا نامی را حذف کند. سنگ را “سن” می گوید. یا در مواردی صدائی را با صدای دیگری جایگزین می کند که فقط مادر در یک پروسه مکالمه می تواند این جزئیات را بفهمد.
هر چه قدرت و بارآوری نحوی و لغوی در فراگیری زبان مادری افزایش یابد به همان اندازه جملات کودکان کاملتر می شود و آنان به ابعاد گرامری کلام توجه می کنند. این وضعیت در سنین ۳۰ ماهگی رخ می دهد. در این مقطع از پیشرفت و رشد کودکان، آنها عادت می کنند که مفاهیم جدید را در پاسخ به سوالات به طور آری یا نه به کار گیرند.
در پنج سالگی ، اگر مسیر یادگیری زبان مادری مختل نگردد، کودکان به مرحله مهارتهای زبانی بزرگسالان می رسند و تنها تجربه لازم است تا زبان خود را تکامل بخشند و به زیر و بم زبان مادری خویش دست پیدا کنند.
فرضیه زبان آموزی چامسکی در مورد درونی و ذاتی بودن زبان مادری بر پایه چندین مشاهده از حقایق غیر قابل انکار در عرصه فراگیری زبان مبتنی است:
– تمام کودکان زبام مادری خود را، بی توجه به میزان بهره هوشی شان، فرا می گیرند.